پسا افسردگی!
قطعا چیزی که دارم حس میکنم افسردگی نیست! چون افسردگی اینطوریه که به این فکر نمیکنی چطوری حالتو خوب کنی! ولو میشی کف اتاق و برات مهم نیست چی میشه! یعنی میدونی انجام ندادن یه کاری افسرده ات میکنه، ولی نمیخوای اون کار رو انجام بدی! اما من الان میدونم انجام ندادن یه سری کار ها دارن حالم رو بد میکنن، روزانه دارم برنامه میچینم که به اون کار ها برسم و انجامشون بدم که این حس بد کمتر بشه. اما نمیشه! و اما من نمیدونم دیگه چیکار کنم! هی به این فکر میکنم که حالِ خوب یه توهمه! چون هر چی میرم جلوتر دلایلی برای حال بدی پیدا میکنم! یا بدتر... یه وقتایی هم اصلا نمیدونم چیزی که الان حالمو بد کرده چیه! شاید تویی که داری اینا رو میخونی فکر کنی دارم چرت و پرت میگم اما من در مرحله پسا افسردگی ام! یعنی یه چیزی فراتر از افسردگی. که دیگه با هیچ پاراگرافی توصیف نمیشی..
راستی... من دلم خیلی برات تنگ شده ها... راستی راستی این پاییزم نمیخوای بیای؟! :))))