وبلاگ آقای ربات

روزمرگی‌ها، تجربیات و غیره‌های یک ربات قدیمی!

وبلاگ آقای ربات

مرغِ نقره‌ای

امروز یکی از مرغ‌های خیلی شادم، داشت خیلی شادمانه حموم خاک میکرد توی باغچه، خوشحال بود و میخوند! یکی از معدود مرغ‌هایی که خوندنش اندازه خوندن قناری خوشگل بود! امروز روز تخم کردنش هم بود. رفته بود یه جایی که تخم کنه. هوا گرم شده بود و نتونسته بوده بیاد بیرون. گرما زده شدید شده بود. وقتی فهمیدم که بیهوش شده بود. خنکش کردم، آب قند دادم بهش، راه تنفسش رو باز کردم، بردمش یه جای خنک، گذاشتم استراحت کنه. هر کاری تونستم کردم حتی وقتی بقیه خیلی الکی و انگار هیچی نشده گفتن "میمیره" بلند گفتم "خفه شین"

چند دقیقه پیش که رفتم چکش کنم، مرده بود. بدنش سرد بود.

احتمالا امروز و امروزهای زیادی رو از هوای گرم متنفر باشم...

آقای ربات
شنبه شانزدهم فروردین ۱۴۰۴
14:48
درحال بارگذاری..