اگه حق داشتم یه لیست درست کنم از کارهایی که دوست دارم توی دنیای بعدی داشته باشم. دو تا گزینه مینوشتم فقط. یکی بستنی فروش. یکی قاتل سریالی. در مورد بستنی فروش بعدا صحبت میکنیم. اما بیا الان در مورد قتلهایی که برنامه دارم انجام بدم صحبت کنیم. من کلا از قاتلهای سریالی خوشم میاد. به نظرم یه آدم خیلی باید باهوش باشه تا بتونه این همه چیز رو هماهنگ کنه و هندل کنه و این روند ادامه دار باشه! حالا کاری به درست یا غلط بودنش ندارم. اما توی لیست من، کسایی قرار میگیرن که بلاتکلیفن، و وارد رابطه ای میشن که حالا ببینن چی میشه. با اینکه از طرف مقابل شناخت هم داشتن. و از همه مهم تر اینکه خودش پیشنهاد رابطه رو داده. به کی؟ به کسی که میدونسته خیلی دوستش داره ولی همش طرف رو توی آب نمک میذاشته و بهانه داشته. به نظرم چنین آدمهای بلاتکلیفی که بلا رو تکلیف میکنن برای شب به شب یه آدم بی گناه، حق زندگی کردن ندارند. البته من کی باشم این رو تعیین کنم؟ اما توی دنیای خودم، نبودن این آدمها زندگی رو قشنگ تر میکنه. سورژه من میشه این آدمها. برنامه های زیادی هم دارم برای شکنجه های قبل از مرگ. و باور کن هیچکس اندازه من از شکنجه دادن این آدما کیف نمیکنه! قول میدم کارمو خوب انجام بدم! مثلا اکثر این آدمها کمال گران. دنبال پولدار تر، خوشگلتر، خوشتیپ تر و... هستن. سعی میکنم یه باند بزرگ از این آدم ها جمع کنم. پولدارترین ها، و خودم میشم یکی از اونا، میرم توی نقشی که اونا میخوان. طوری رفتار میکنم انگار کنترل همه چی دست اوناس، بهشون احساس امنیت میدم، عمیقا عاشقشون میکنم و بی دلیل ولشون میکنم و کاری میکنم اون آدم های پولدار به شکل های اتفاقی با این فرد تماس بگیرن و ردش کنن. ردش کنن. ردش کنن. اونقدر ردش کنن تا حساس خفت بکنه. اما خب! اونقدرام بی رحم نیستم. که بی دلیل ولشون کنم. دقیقا وقتی که میوفته یاد من، که چرا رفتم؟ برمیگردم، جلب کردن اعتماد این آدم توی این مرحله خیلی سخت نیست! مثلا یهو به خودش بیاد ببینه بسته شده به یه صندلی و به هر یکی از سر انگشت هاش یه آمپول وصله، از 10 نوع سم آماده تزریق و وقتی داره گریه میکنه و جیغ میکشه از سوزش آمپول ها داخل سر انگشت هاش، 10 جمله میگم و هر بار یه سم تزریق میشه. از اونی شروع میکنم که دیرتر اثر میکنه...
1. «این اولین درده. اسمش “بیتفاوتی خودته”. همون چیزی که من هر شب حس میکردم.»
(سم آرام و سوزناک، اثرش از نوک انگشت شروع میشه و تا استخوان نفوذ میکنه.)
2. «این یکی از طرف تمام شبهایی که تو ذهنم هزار بار باهات حرف زدم، ولی تو حتی یک بار نپرسیدی: "خوبی؟" اصلا برات مهم نبود»
(سمی که توی عصبها میدوه و باعث لرزش مداوم میشه.)
3. «این سم اسمش "مقایسهست". همونی که باعث شد احساس کنم هیچوقت کافی نیستم.»
(اثر فوری: توهم صداهای قضاوتکننده.)
4. «یادت میاد گفتی "من هیچوقت ناراحتت نمیکنم"؟ اینم تاوان اون دروغه.»
(سمی که مثل آتش از درون انگشت شروع به سوختن میکنه.)
5. «اینو برای اون روزی میزنم که منو رها کردی، ولی بلاکمم نکردی که ببینم عکساتو هر شب با لبخندهایی که داشتی. نه بودی، نه رفتی.»
(سم سرد و فلجکننده، مثل یخ زدن تدریجی مغز.)
6. «هر بار که با کس دیگهای میخندیدی، من هزار تکه میشدم. حالا نوبت تکهتکه شدن توئه.»
(سمی که ضربان قلب رو نامنظم میکنه.)
7. «تو همیشه دنبال "بهتر" بودی. حالا ببین "بدترین" باهات چیکار میکنه.»
(سم روانگردان، باعث میشه خاطرات بد مدام پخش بشن توی ذهنش.)
8. «این برای اون موقعیه که با "هیچی" عوضم کردی و رفتی دنبال چیزایی که بوی آدمیت نمیداد.»
(سمی که باعث سوزش عمیق در مفاصل میشه، انگار وزن تصمیماتش داره لهش میکنه.)
9. «این یکی برای خودم نیست. برای تمام کساییه که مثل من، به امثال تو اعتماد کردن و له شدن.»
(سم همدردی، درد دیگران رو هم بهش منتقل میکنه.)
10. (به آرومی خم میشی، نگاهش میکنی... و میگی:)
«و آخرین تزریق... از طرف اون “منِ قبلی” که هنوز هم دوستت داشت.
این سمه نمیکشه... ولی تا ابد باعث میشه زنده بمونی، با باری که خودت ساختی.»
(سمی که باعث میشه ازین به بعد، بدون مرگ، با کابوسهای خودش زندگی کنه.)
فکر کردی میکشم؟ نه... مرگ جسمی خیلی آسونه. من قاتل روح این آدما میشم... برای وقتی که یه آدم رو باورش میکنی، و میذاره میره کسی که خودش اومده بوده و خودش بوده که رابطه رو با اصرار شروع میکنه و کاری میکنه بهش باور داشته باشی و یهو نظرش عوض میشه میره و کاری میکنه کلی جلسه تراپی بری، قرص بخوری، از قرص خوردن خودت حالت بهم بخوره و بیاد بگه من مسئول قرص خوردن های تو نیستم. فکررر میکنم که این نقطه ای باشه که اسشمو بذارم "حالا مساوی شدیم"