روز 39،40،41
حس میکنم تمامِ زندگیم از وقتی تو نیستی، واستاده. عمیقا نیاز دارم باشی. عمیقا نیاز دارم به حرکت کردن. عمیقا میدونم اگر کاری نکنم برای خودم، چی پیش رومه و این خیلی ترسناکه که بدون تو من توانایی حرکت کردن رو از دست دادم. یعنی پا میشم حرکت کنم یه چیزی منو یاد تو میندازه و باز میوفتم. عمیقا کاش میدونستی این حال چطوریه و امشب من عمیقا به بی معرفت بودن تو دارم فکر میکنم.
چند شب دیگه تولدم نزدیکه. میترسم...