سومین تولدت که نیستی
حق ندارم از تو بگم، از تو بخونم یا از تو غصه بخورم، این چیزا رو باید بذارم برای وقت خودش. تراپیستم گفته... آخه خب تقصیر تو چیه که وسط هفته به دنیا اومدی؟ این شد سومین تولدی که نیستی... نمیتونم بهت پیام بدم... نمیتونم بهت تبریک بگم. چون یا سرد جواب میدی و حسمو خراب میکنی، یا معمولی جواب میدی و حسمو خراب میکنی، یا حرف رو میبری به اینکه کنکور چطور بود و... که باز بهم حس ناکافی بودن بدی. دکترم امروز راست میگفت، میگفت پیام نده بهش. هر چی تا الان زور زدی خودتو درست کردی، باز خراب میشی باز فروپاشیده روانی میشی... چی بگم... چی کار کنم؟ تو بگو... تو که دو و نیم ساله هیچی نمیگی... فقط هی میای میگی همه چی تموم شدس برای من! برو انرژی تو بذار رو یکی دیگه! همهاش همینو میگی دیگه... کاش جا اینا یه بار میگفتی چته واقعا! کاش جا اینا یه بار میگفتی من چم بود که رفتی! کاش بی جواب نمیذاشتی این همه سوال رو... فقط بعد از 130 جلسه تراپی رفتن دارم کم کم میفهمم من لایق رفتار بهتری بودم از جانب تو.
به هر حال... تولدت مبارک :)