وبلاگ آقای ربات

روزمرگی‌ها، تجربیات و غیره‌های یک ربات قدیمی!

وبلاگ آقای ربات

42 روز مانده تا کنکور ارشد

به خودت بیا، به خودت بیا، به خودت بیا، به خودت بیا، اینو با تکرار ضرب سیلی هایی که میزنم به گونه ام توی سکوت ذهنم داد میزنم. انگار توی یه دالان سیاه واستادم و داد میزنم، داد میزنم و از اینکه کسی صدامو بشنوهه میترسم! اینکه دور و برم یک وجود زنده دیگه رو حس کنم. مسئله سادس، مدادم کو؟ 42 روز مونده. میتونم انجامش بدم؟ آره فقط باید نتیجه اش مهم نباشه. یعنی مهمه ها، ولی مهم اینه که تو به خودت اینو ثابت کنی که تحت کنترل دستای نامرئی هیچ موجود دیگه ای نیستی. اینکه هیولا خودتی، شاه سیاه خودتی، اینکه 42 روز کنترل دست تو باشه. انجام ندمش چی میشه؟ اونجا قطعا و صد در صد میبازی. دوباره تکرار سالهایی که داره به افسردگی رد میشه. روزی 5 تا قرص خوردن و هیچکدوم اثر نکردن. جر و بحث کردن با تراپیست ها، توی خیابون راه رفتن و از خنده آدما حرص گرفتنا، همه تکرار میشه ولو بیشتر ولو شدیدتر. مسئله خیلی سادس. اگه انجام ندی 100 درصد باختی. انجام بدی میشه 50 درصد. واقعی و از ته دلی انجام بدی 70 درصد برنده ای 30 درصد شاید بازنده. اینو که مینویسم انگار اون موجود زنده از پشت هلم میده، میوفتم زمین، پاشو گذاشته رو گردنم. این فشار و انقباض عضله هامو از دست بدم قطعا خفه شدم. اما دست و پنجه میزنم، یه جایی یه چیزی باید باشه دستم برسه، هلش بدم، یه چیزی بزنم تو سرش، یه کاری باید انجام بدم. به خودت بیا، به خودت بیا، به خودت بیا، خیلی زودتر به خودت بیا. تا این تخیلات واقعی نشدن به خودت بیا.

آقای ربات
جمعه بیست و نهم فروردین ۱۴۰۴
0:44
درحال بارگذاری..