وبلاگ آقای ربات

روزمرگی‌ها، تجربیات و غیره‌های یک ربات قدیمی!

وبلاگ آقای ربات

زندگی فقط مال یه عده اندکه!

یه بار نشستم تو اسنپ، دیدم آقاهه یه انگور گذاشته جلو ماشین، یه جوری با لذت یه دونه یه دونه پشت چراغ قرمز میخورد، که حسودیم شد به شدت خوشبختیش! بعضی آدما هستن زندگی توشون جریان داره. فارغ از کار، موقعیت اجتماعی، شغل، پول، ارتباطات، هر جا باشن، هر چی باشن، قشنگن! یه دایی دارم وضع اقتصادیش اونقدر خوب نیست ولی کوچیک ترین پول هایی که به دست میاره رو صرف کادو، لباس، خوراکی های خوشمزه، برای خانومش میکنه. به دور و برم نگاه میکنم، تک تک چیزایی که یه روزی آرزوم بود رو الان دارم، چند تا ساز، میکروفون، هدفون فلان قیمت، کیبورد گرون قیمت، کامپیوتر گیمینگ، لپ تاپ یه طرف، گوشی که آرزوش رو داشتم یه طرف، هر چی بخوام میخرم. ولی ... ولی یه زمانی چقدر زیاد از حد با کمتر از اینا عشق میکردم! کامپیوتر قبلیم 3 گیگ رم داشت این 16 گیگ! ولی من با اون 3 گیگ چه همه کار کردم! زندگی توی من، توی اتاق من، اون زمانی که تو بودی آخرین ضربان هاشو داشت میشمرد. تو که رفتی زندگی هم رفت. خدا هم رفت. عشق هم رفت. خنده رفت...

چند تا خونه اون طرف تر یه همسایه داریم هر شب با صدای بلند ضبط ماشینش رد میشه. کاری به کم بودن سطح شعور و فرهنگش ندارم! قطعا کارش اشتباهه ولی الان دقت میکنم میبینم چند ساله این داره همینطوری با صدای بلند آهنگش میره خونه شون! چقدر عشق میکنه! کیف میکنه از چیزی که داره. چقدر تکراری نمیشه زندگیش انگار! حالا که صدای ماشینش رو میشنوم، به جای اینکه دلم بخواد برم پشت بوم و روی ماشینش دو سه تا آجر بندازم تا دیگه اینقدر اذیت نکنه. هر وقت رد میشه منم انگار شاد میشم! طرف زندس! داره زندگی میکنه! اون شاید همون یه دونه ماشین رو داره و چقدر داره کیف میکنه! من این همه چیز میز دارم و... برای همینه که میگم زندگی فقط مال یه عده اندکه. اونا که کیف کردن از چیزایی که دارن توی وجودشون جریان داره. نه برای من هایی که توی ذهنشون توی جنگن. با آدما سر جنگ دارن. با زندگی سر جنگ دارن. با خدا سر جنگ دارن ....

آقای ربات
دوشنبه یکم اردیبهشت ۱۴۰۴
23:58
درحال بارگذاری..