بیا بازی کنیم.
هیولا میگه بیا بازی کنیم. میپرسم چه بازی؟ میگه بیا بخوابیم فردا هر کی بیشتر مرده بود، برندس. میپرسم بیشتر مردن چیه هیولا؟ میگه بیخیال! فکر میکنی نمیشنوم یه شبا از ته دلت دعا میکنی بمیری و فردا باز زنده ای؟ میگم خب؟ مردن از این بیشتر که حتی یه نفر هم نیست صداتو بشنوهه؟ هیولا لیوانشو سر میکشه و میشینه کنارم دور آتیش. میگه اون صبح ها که چشماتو به زور میبندی ادای مرده ها رو در میاری رو هم دیدم. خب هر کی بیشتر ادای مرده ها رو در بیاره برندس. جدی نگاش میکنم، میخوام بپرم رو کله اش تمام مشت زدنایی که خودش یادم داده رو خودم بهش یاد بدم. جدی جواب میدم ادا؟!! تو فکر میکنی دارم ادا در میارم ؟ فکر کردی برام آسونه اون چیزا که شنیدم اون لحظه ها که کشیدم؟ فکر کردی لذت میبرم؟! آره؟؟!! من از تو که ۲۰ ساله کنارمی توقع ندارم منو نشناسی. خسته ام من هیولا... از اینکه پلکامو میذارم رو هم و میترسم توی ثانیه بعدی به روی همین دنیا باز بشه. قرص منو ندیدی؟ هیچی نمیگه فقط میگه از الان میخوای بخوری؟ راهمو از کنار آتیش میکشم و میرم داخل قلعه. و هیولا تازه متوجه عکسی که انداختم توی آتیش میشه...