کاش تو غم بودی
ساعت پنج عصر، اتاق رو به تاریکی، صدای اذان از دور، میز کار بهم ریخته، پنکهای روشن و سرگردان، کامپیوتر پر از کدنویسی و پروژه های باز، نوشیدنی گرم شده، فکر های بنفش، آبی، تیره، تیره، تیره، انتخاب چند پرونده، فشردن دکمه دلیت، پاک کردن سطل زباله، گریه های بند آمده، صدای آدمهایی که نیستند، چه بی پایان است غم. کاش تو غم بودی...
آقای ربات
چهارشنبه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۴۰۴
15:29
درحال بارگذاری..