که برای من هنوز درد شماره ۱۰ تویی...
بعد از ۶ سال مریض شدم! اگر کرونا رو فاکتور بگیریم بعد از ۱۴ سال مریض شدم! حس عجیبی دارم، توی بدن درد غرق شدم و توی تب میسوزم. و نمیدونم چرا! مثل درد نبودن تو که نمیدونم چرا باید تحملش کنم؟ بدن درد خیلی عجیبی رو دارم تحمل میکنم.. انگار یه زلزله بزرگ توم جریان داره، انگار یه جنگ بزرگ وسط این زلزله بزرگ جریان داره! خیلی موقع پیش که رفته بودم اورژانس، اولین سوالی که پرسیدن ازم این بود به دردی که دارم چه نمره ای میدم؟ انگشت حلقه دست چپمو بستم و باقی انگشت هامو به نشانه ۹ نشون خانوم پرستار دادم و فکر کنم همون موقع بیهوش شدم. وقتی به هوش اومده بودم خانوم پرستار میگفت تو واقعا یه قهرمان بزرگی! آستانه تحمل درد بالایی داری! چون ۹ نشون داده بودم و ۱۰ نه! اما خانوم پرستار نمیدونست که من ۱۰ رو برای نبودن تو نگه داشته بودم. تو بودی... تو هنوزم برام درد شماره ۱۰ هستی... الان که از بی حوصلگی رفتم تو اساماس هات، دیدم نوشتی "کاش بزرگ شی!"... و بگذریم که دیدم دیگه چه حرفایی رو راحت زدی بهم... به من... به تنها دلیل خندههات! به شادی شماره ۱۰ تو... با اینکه دلم ازت خیلی پره... اما میخوام تا قبل اینکه قرص ها اثر کنن و از هوش برم، دکمه ثبت نوشته و انتشار رو بزنم. پس... شب بخیر...