وبلاگ آقای ربات

روزمرگی‌ها، تجربیات و غیره‌های یک ربات قدیمی!

وبلاگ آقای ربات

میکی‌موس

بچگیام توی اوج بی‌همبازی داشتن، وقتایی که توی یه خونه تاریک و سوت و کور زندگیمو طی میکردم، وقتایی که همه دشمنم بودن! پدربزرگم برام یه عروسک آورد. که در واقع عروسک نبود یه کیف مهدکودک بود که با پنبه پر شده بود. یه میکی‌موس! که از روزی که اومد انگار تنهاییام پر شد یکم! با اون حرف میزدم، به اون رازهامو میگفتم، توش مهم‌ترین چیزا و ثروت‌هامو مخفی میکردم! مثلا کارت‌ها و تیله‌هایی که داشتم. وسایل الکتریکی که داشتم! ساعت‍ها (من عاشق ساعت بودم و هستم!) و... خلاصه میکی‌موس شد همدم اون روزهای من و تا امروز هیچوقت فراموشش نکردم! با اینکه اون عروسک رو گم کردم اما یاد و خاطره‌اش برای همیشه موند تو ذهنم. این روزها که تراپیستم بهم گفت از افسردگی بالاخره نجات پیدا کردم! وقتی گفت برای خودت یه کادو بگیر! من همش میگفتم ولش کن بابا! کادو چیه... تا اینکه توی سایت یه فیگور میکی‌موس دیدم! خریدمش! و الان که دارم این نوشته رو مینویسم جلوی چشممه! هر وقت بهش نگاه میکنم یاد روزایی میوفتم که میکی‌موس باعث میشد دیگه تنها نباشم! میدونم مهم نیست تلویزیون زندگیم برفی باشه یا زندگیم برفی و سرد! میکی‌موس هست و کنارمه. دوستش دارم!..

آقای ربات
چهارشنبه شانزدهم مهر ۱۴۰۴
13:44
درحال بارگذاری..