وبلاگ آقای ربات

روزمرگی‌ها، تجربیات و غیره‌های یک ربات قدیمی!

وبلاگ آقای ربات

راضی

به دستور دکترِ روانپزشکم، یه شب آرامش پین شده رو نخوردم، خوابم کلا بهم ریخت! یه شب نصفه خوردم، هنوزم بهم خورده بود، دیشب کامل خوردم و دوباره خوابم اوکی شد. پذیرفتمش..! راضی شدم که این قرص رو من باید بخورم! به روزام نگاه میکنم. خیلی چیزا رو پذیرفتم و راضی شدم. مثلا من به همین که تو فقط توی خاطرم باشی راضی شدم. به اینکه هیچ دوستی ندارم. به اینکه گریه بازم قراره برگرده و قلعه سیاه بیوفته تو سیل! به اینکه هر چی لامپ روشن کنم نورش به جایی که باید نمیرسه و اونجا برای همیشه تاریک مونده! پذیرفتم. خط هایی که نوشتم رو میشمردم، یک دو سه چهار... هیولا چرا من همیشه به اینجا میرسم تصمیم میگیرم کلا پاک کنم و هیچی ننویسم؟ حس میکنم چرت و پرت نوشتم. چی بگم؟ دلم پره آخه. باید بنویسم. باید خودمو خالی کنم تا بتونم شب تا دیر وقت درس بدم و برنامه‌نویسی کنم. باید این سنگینی که رو قلبم حس میکنم رو کمی سبک‌تر کنم. من خوبم. من خوبم و راضی. پذیرفتم این وضعیت رو. البته این به این معنی نیست که فردا تلاش نکنم که بهتر از امروزم باشم...

آقای ربات
سه شنبه یازدهم آذر ۱۴۰۴
23:39
درحال بارگذاری..