وبلاگ آقای ربات

روزمرگی‌ها، تجربیات و غیره‌های یک ربات قدیمی!

وبلاگ آقای ربات

برای بار n اُم خوابتو دیدم...

دیگه به چند شکل متفاوت یه مقدمه برای نوشتن از تو رو شروع کنم؟ تیتر خودش گواه همه چیزه... اما دیشب وقتی بیداریم باخت، تو باز من رو بردی... نشسته بودیم توی مترو، تو میخندیدی، بهم نگاه میکردی، بهت نگاه کردم و گفتم یه فرصت دیگه بهم بده. باشه؟ چشمات گفتن باشه، دستات بغلم کردن، و مخلوطی از بوی موهات و شال کرمی رنگت، عشق شدن رفتن توی ریه هام. پرسیده بودی از خواب ابدی بدتر هست؟ هست عزیزم... همین خواب‌های تو رو داشتن که با نداشتن تو بیدار میشم...

آقای ربات
چهارشنبه بیست و یکم خرداد ۱۴۰۴
21:53
درحال بارگذاری..