وبلاگ آقای ربات

روزمرگی‌ها، تجربیات و غیره‌های یک ربات قدیمی!

وبلاگ آقای ربات

10 تا تست

یکی از شبایی که غرق استرس کنکور ارشد بودم، بیشتر نگرانیم به خاطر این بود که نکنه تو رو از دست بدم. تو هم هی دلداریم میدادی و میگفتی که کنکور چیزی نیست که زورش به ما برسه و ما رو از هم جدا کنه. اما من بازم پا شدم و چراغ مطالعه رو روشن کردم و ده تا تست دیگه هم زدم. یادمه اون شب چی گفتی. گفتی یادم میمونه که این ساعت از شب، توی اوج خستگیت بازم پاشدی ده تا تست زدی که منو به تو نزدیکتر کنه... گفتی یادت میمونه... هنوزم یادت هست یعنی؟ یعنی پیش اومده تو هم عین من یه شبایی مثل امشب دلت از دلتنگی بخواد بترکه؟ من که دلم به ترکیدن دل تو رضا نیست عزیزُم... ولی کاشکی بودی الان...

آقای ربات
سه شنبه چهارم شهریور ۱۴۰۴
1:9
درحال بارگذاری..