وبلاگ آقای ربات

روزمرگی‌ها، تجربیات و غیره‌های یک ربات قدیمی!

وبلاگ آقای ربات

دروغ، بازی، بهانه

دکتر... آخر جلسه امشب ازم پرسیدی میخوای با بقیه زندگیت چیکار کنی؟ میخوای بلند شی و درستشون کنی ؟ یا هنوز میخوای بگی چرا به من دروغ گفته شد، چرا بازی داده شده، چرا برام بهانه آوردن؟ گفتی فکراتو بکن و اگر میخواستی زندگیتو درست کنی... من دیگه بقیه شو گوش نکردم که گفتی جلسه بعدی رو بیا، من فقط شنیدم که گفتی تا خودت نخوای نمیشه، پس دیگه نیا اینجا. دکتر من هفته بعدی بیام به تو دروغ بگم که شوق و دلیل و هدف زندگیمو پیدا کردم؟ یا به خودم دروغ بگم که حالم خوبه که هر چی امشب گفته شد حقیقت نداره. سوالم ولی این بود، چرا دکتر؟ چرا خواستی امشب منو ناراحت کنی؟ تو امشب طرف اون بودی انگار! آدما میان و میرن، حق انتخاب دارن! گور بابای آدما مگه دل من اسباب بازی بوده که یکی بیاد بازی کنه هر وقت دلشو زد بندازه دور؟ دکتر مثال هایی که زدی خیلی مثال های چرتی بود. نمیدونم! عوض شده بودی دکتر..! چرا؟

آقای ربات
شنبه شانزدهم فروردین ۱۴۰۴
23:31
درحال بارگذاری..