هنر ظریف بخشیدن
تراپی امشب هم مثل همیشه فوق العاده بود. چیزی رو یاد گرفتم که ارزشش بیشتر از هزاران جلسه تراپیه. یاد گرفتم ببخشم. تا الان نمیدونستم بخشیدن چیه؟ چطوریه؟ من یاد گرفتم و این یاد گرفتن باعث شد و میشه بارهایی که الکی تا اینجا به دوش کشیدم از روی شونه هام کم بشه. باشه... باشه دکتر :) من بابامو میبخشم. من عمه مو میبخشم. من عموهامو میبخشم. من مامانمو میبخشم. من دایی هامو میبخشم. من زن عموم رو میبخشم. من شوهر خاله هامو میبخشم. من تمام فامیلام که از شکست های من خوشحال میشن و از موفقیت هام ناراحت، میبخشم. نا آگاهن. من میرم تراپی و من باید فرق داشته باشم. من باید آدم بزرگتره باشم. من اون همکلاسی هام که اذیتم کردن رو هم میبخشم. من معلم کلاس اولمو میبخشم. من مدیر مدرسه کلاس سومم رو میبخشم. من معلم پرورشی دبیرستانمو میبخشم. من هر کسی که اومدنش فقط به خاطر بهره مند شدن از یه لطف از سمت من بود رو هم میبخشم. من اونایی که فقط ادعای رفاقت داشتن رو میبخشم. من... من حتی تو رو هم میبخشم. اره... من امشب تو رو بخشیدم. تویی که منو حتی بلاک نکردی که توی اون لیست اسممو نبینی. منم عین تو، تو رو میبخشم تا حتی توی کینه هامم دیگه حضور نداشته باشی. یکم عین تو شدن فکر نکنم به جایی بر بخوره. میخواستم امشب نوشتن یه کتاب رو شروع کنم که توش برای تمام بلا هایی که سرم آوردی بگم نمیبخشمت. اما این ایده توی نطفه خفه شد. بخشیدمت. شاه سیاه هی میگه بخشیدن یعنی قبول شکست! بخشیدن یعنی جواب ندادن بدی ها. خفه شو شاه سیاه... من میخوام ببخشم و این کینه ها رو دیگه ادامه ندم چون دیگه نمیخوام برای یه سری آدما هیچگونه وقتی بذارم. این شاید خودش بدترین جواب باشه. چی از این بدتر که تو دیگه اونطوری که قبلا به چشم من میومدی، دیگه نمیای... آخرین تردید رو هم هیولا ایجاد میکنه توم. که میگه اگه اونا آگاه بودن چی؟ آگاه بودن از کاری که میکنن و میدونستن تو رو اذیت میکنه. اونوقت چی؟ نه هیولا. تو هم ساکت باش. من میبخشم چون دیگه دلم نمیخواد مغزم بشه موزه خاطرات سمی.
بخشیدمتون. همه تون رو.