تنهایی من
تنهایی من رنگ غمگين خودش را داشت
يک جور ديگر بود، آيين خودش را داشت
تنهایی من بوی رفتن، طعم مُردن بود
تنهایی ام ردّ طنابی دور گردن بود
بعضی زمانها پا زمين ميکوفت، لج ميکرد
وقت نوشتن دست هايم را فلج ميکرد
بعضی زمان ها دردسر ميشد، زيادی بود
بعضی مواقع يک سکوت غيرعادی بود
در سينه مثل نامه ای تاخورده می خوابيد
تنهايی من با زنانی مُرده می خوابيد!
- حامد ابراهیم پور
آقای ربات
یکشنبه هجدهم خرداد ۱۴۰۴
22:15
درحال بارگذاری..