ریسرچر جان!
زمانی که دانشجو بودم خیلی توی کارهای علمی فعال بودم. مقاله میخوندم، ایده پردازی میکردم، کتاب میخوندم، توی آزمایشگاه کار میکردم، پروتکلها رو اصلاح میکردم و... یه محقق خفن بودم توی دنیای خودم! همین که فارغ التحصیل شدم این چیزا کم کم، کمرنگ شد برام. اما طبق حرفایی که با تراپیستم داشتم سعی کردم حداقل هر روز یک قدم کوچیک توی این زمینه بردارم. و امروز با خوندن یه مقاله شروع شد. یه مقاله در مورد بیوتروریسم خوندم و یادداشت برداری کردم. و الان برای این حرکتی که در طول روز زدم حال بهتری دارم. میدونم به بطالت نگذشته، میدونم کل روز رو سریال ندیدم. حالم بهتره. داشتم به این فکر میکردم که انصاف نیست من چون تو نیستی این کارها که ازم بر میاد رو انجام ندم. کارهایی که هیچ ربطی به تو نداشتن نباید بعد از تو، از تو اثر بگیرن. هوم؟ نظرت چیه؟