وبلاگ آقای ربات

روزمرگی‌ها، تجربیات و غیره‌های یک ربات قدیمی!

وبلاگ آقای ربات

هودی سفیده

امشب هیچکس خونه نبود جز من و چند تا هیولا. مامانم رفته پیش آبجیم چون تنهاس شوهرش برای کار رفته شهر دیگه... منم رفتم یکم اتاق رو مرتب کنم که خوردم به یه سری خاطرات! چشمم خورد به هودی سفیده‌ای که توی کیفم پشت میز قایمش کردم... اینو نگفتم بهت. وقتی که رفتی یه لکه افتاد روی هودی سفیدی که ست خریده بودی یکی برا تو یکی برا من. هر کار کردم لکه‌اش نرفت.. نرفت که نرفت... کاش تو لکه هودی سفیده بودی! هیچوقت نمیرفتی! اعتماد کردم به یکی از این سایت‌های بیتوتیه و تبیان و اینا توشون گفته بود که اگر پودر بچه رو با مایع سفید کننده قاطی کنی بزنی بهش، لکه میره... رفتم پودر بچه گرفتم آوردم با سفیدکننده قاطی کردم و زدم به لکه. یه لکه زرد رنگ وسط هودی سفید. گذاشتمش توی آفتاب! نگو اون سفید کننده اینو نازکش کرده. آبجیم دیده بود برداشته بود بشوره که تمیز بشه و بوی سفید کننده بره که پاره شده بود... موقعی که اینو بهم گفت، گفتش بندازمش دور؟ گفتم نه نه... بده خودم اوکیه. دستت درد نکنه! شبش کلی گریه کردم توی تاریکی! موقعی که اینو خریده بودی پوشیده بودی و ازش عکس گرفته بودی! خیلی اون عکسو اون شب نگاه کردم. نگاه کردم و هی میگفتم کاش بودی. کاش بودی این هودی لکه دار نمیشد، کاش بودی لکه شو پاک میکردیم. من چه میدونم آخه سفید کننده رو چقدر باید رو لباس نگه داشت که ضعیفش نکنه... امشب دوباره دیدمش و تمام خاطرات از جلو چشمام یهو رد شد. آخ که کاش بودی ...

آقای ربات
چهارشنبه پنجم شهریور ۱۴۰۴
0:35
درحال بارگذاری..