چون معذرتخواهی برام مهمه
گاهی وقتا به سرم میزنه برم از دوستایی که دوستی رو باهاشون تموم کردم، معذرتخواهی بکنم! یهویی دلم براشون تنگ میشه. اما طولی نمیکشه که این فکر به سرم میزنه اونا مقصر بودن! اونا چرا هیچوقت نیومدن معذرتخواهی کنن؟ حتی چقدرم راحت رفتن! انگار منتظر بودن... پس من چرا برم پیام بدم؟ چرا باید خودمو کوچیک کنم برای یه حسی که توهمه! من دلم برای کیا تنگ شده؟ همونا که اذیتم کردن؟ همونا که فقط دنبال منفعت بودن؟ همونا که هر وقت من نیاز داشتم باشن، نبودن؟ برای همین شروع میکنم به شمردن دوستا و آدم حسابیهای دور و برم. خیلی نیست! از انگشتای دستام کمترن. ولی کم نمیارم و اضافه میکنم، لپتاپم، آتوسا عروس هلندیم، ویولنم، صفحه کلیدم، کامپیوترم، عینکم!، پتو بنفشم!، کتاب فلسفه تنهاییم که خانوم دکتر بهم داده بخونمش. اینا رو رفیقای خودم میکنم چون برام مهمه ارزشم دونسته بشه و حفظ بشه. هیولا اینجور مواقع کمکم میکنه جایی بمونم که در شان من باشه. من پرونده خیلی از دوستامو حذف کردم چون معذرتخواهی برام مهم بود. و هیچکس اینو نفهمید و چقدر وقتی به این فکر میکنم، میفهمم من از اولشم خودم بودم و خودم!